بانــــوی بی قرار

دوستـــم داشته باش اندکی ولی طولانی!

بانــــوی بی قرار

دوستـــم داشته باش اندکی ولی طولانی!

فقط یه جمله یا یه حرف....

 

سلام این دفعه نه میخوام شعرنه مطلب غمگین بنویسم نه درودل کنم   

 

امروزظهریکی ازدوستام بهم یه اس ام اس داد که به نظرم جالب بودشاید واسه شماها یه  جورای قدیمی باشه ولی دوست داشتم جوابتون درمورد این سوال بدونم البته اگه فضولی نباشه ..

 

  

 

         

اگه یه  تابلو توی اسمون  بود و باید یه جمله یا یه حرف توی اون تابلو مینوشتید که همه اونور میخوندن چی بود(هرچی دوست داشتین توش بنویسین مهم نیست)؟؟؟؟؟!!!! 

 

خ------------------------- 

ح----------------------------------- 

ت---------------------------------------------- 

خ--------------------------------------------------------------

مترسک

زمستان بود

مترسک به گورستان رفت
تن نحیفش را در گور خالی جا ی داد.
به آسمان نگریست
به آرامی خفت
خواب عروسکی را دید که برای بردنش آمده بود.

 

 

...گور خالی بود

 

 

باد می وزید... 

 

 

 

خونبها

هرکه مراطلب کندمرامی یابد هرکه مرایافت مرا میشناسدوهرکه مراشناخت  

مرادوست می داردوهرکه مرادوست داشت عاشق من می شودوهرکه عاشق  

 

من شدمن عاشق او می شوم وهرکه من عاشقش بشوم اورامی کشم  

 

وکسیکه اورابکشم برمن خونبهایش واجب است وکسیکه دیه اش برمن واجب  

 

شدپس خودخونبهای اومی شم...... 

 

 

 

من شنابلدنیستم.

خویش را گریسته ام 
    

  عشق را گریسته ام    

  عدل را گریسته ام   

  عقل را گریسته ام  

  جهل را گریسته ام 

   خلق را گریسته ام 

   فقر را گریسته ام  

  رهایی را گریسته ام    

  تو را گریسته ام

    نجاتم بده

 

    من شنا بلد نیستم.  

 

 

 

 

میخوام عوض بشم نه عوضی..

چه روزائی...

چقدر زود تموم شد...

اون روزچندتاازعکسای چند سال پیشمودست یکی ازدوستام دیدم

چقدرساده بودم...

موهام هنوز مشکیه مشکی بود...هنوز اسیر رنگ و مش نشده بودم...

چشمام وحشی بود اما خودش بود...هنوز با آخرین متد آرایش چشم آشنا نشده بود...

ابروهام دخترونه بود...هنوز  هشتی و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه نشده بود...

صورتم دخترونه بود...هنوز با کرم و آت آشغال دیگه خودم را داخلش گم نکرده بودم...

لبام صورتی بود...هنوز اسیر رژهای مسخره نشده بود...

هنوز ساده بودم...

 هنوزخودم بودم...

خیلی زود رنگ گرفتم..

خیلی زود فرق کردم...

اندازه سقوط یه هواپیما به زمین...

خیلی زود آتش گرفتم...

دلم واسه....تنگ شده...

.....

دارم نزدیک میشم...یواش یواش ذوب میشم... 

دلم واسه روزای سادگیم تنگ شده.واسه بدون استرس زندگی کردن .چندوقت پیش باابجیم توخونه بحثم شدیه حرفی بهم زدکه واسم خیلی سنگین بودولی به روی خودم نیاوردم...  

 چندوقته که میخوام عوض شم این دفعه به کسی قول ندادم این قول وبه خودموخدای خودم میدم که دخترخوبی باشم مثل چند... سال پیش 

همه چی رومیخوام عوض کنم . 

 

حراج..

وجودم رابه حراج نهاده ام  

 

به اغوشی 

 

نگاهی 

 

حتی کلامی 

 

هرچیزکه اندکی گرم باشد 

 

نگاه سردت دروجودم رخته کرده...